کلبه باران

 من هم شبی به خاطره تبدیل می‌شوم
خط میخورم زهستی و تعطیل می‌شوم

من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم

قابیل مرگ، نعش مرا میکِشَد به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل می‌شوم

حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل می‌شوم


نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 

 آن شب که از کنار تو آرام رد شدم
 گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم
 شاید به حکم جاذبه

 

شاید به جرم عشق
در عمق چشم‌های تو حبس ابد شدم
 دیدم تو را در آینه و مثل آینه
من هم دچار

 

از تو چه پنهان؟!

 

حسد شدم
 شاعر شدم

 

همان که تو را خوب می‌سرود
مثل کسی که مثل خودش می شود شدم


نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 شعر می‌نویسم
و واژه‌هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم ...
آفتاب
به شکل پروانه‌ای از مس
گرد صدایممی‌زند،
و می‌دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام

نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

  دلتنگ توام.
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه‌ها
به شکل نام تو سبز می‌شوند،
پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می‌ریزد،

نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 


یک روز دیگر روشن شد
این شمع خود سوز،گویی هیچگاه بی سوخت نمی ماند
نمیدانم این از بخت بد من است یا از شانس دیگران
در امتداد روزگار چه می بینی،با این شمع به این بزرگی
اینکه ماحصل وجودت ؛؛؛؛تمام هر انچه که در تمامی عمرت گرد هم آوردی همانند شمعیست که نه تنها گریزان ز نسیم نیست بلکه شتابان به سوی طوفان میدود
جواب را چه داری!
از خود پنهان مکن

 

نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

  

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی 

 

داشتیم

اکنون که بزرگیم چه

دلتنگیم

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش 

را از نگاهش می توان خواند

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم 

کسی نمی فهمد

 

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم 

سکوت پر بهتر از فریاد تو 

خالیست!!!؟؟؟

نوشته شده در 7 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 خمس چشمانت

زکات لب هایت را

به قلبُ بوسه های من بسپار

که به مسجد حرام کرده اند

چراغی که روایِ خانه می باشد

نوشته شده در 2 / 7برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت