کلبه باران

 

سخن از فراق است و دردیست فراق که دواپذیر نیست
گویی که بر انبار کاهی آتشی افکنده‌اند
و دیگر از چند قطره آب چه کاری برآید؟
زانوی غم بغل می‌کنم و شب به نیمه می‌رسد اما قلب تسکین نمی‌یابد
فوران آتش غم از عمق اقیانوس روح تا قلب جریان مییابد و با اشک ازچشمه‌ی چشم‌ها بیرون می‌زند
گوش دار! بانگ وحشت‌زای بوف دل، در ویرانه‌های سینه می‌پیچید
دیگر جان خود به اشک بدل می‌شود و از چشمان فرو می‌ریزد تا التیامی بر آتش دل باشد
اما دریغ! دریغ و درد!
شرنگ فراق بر جان عاشق تلخ تر از آن است که اشک درمانش کند.

نوشته شده در 6 / 8برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 

 
محبوب من!
امشب باز غم فراق، چون ابرهای در هم پیچیده
آسمان دلم را فرا ‌گرفته است
و باران اشک، نمود دل طوفانی‏اش می‌شود
گویی که اشک می‌خواهد زنگارهای دل فراق کشیده را با زلال خود شستشو دهد
ولی عاجز است
وقتی صاعقه جدایی به رخ جان آدمی سیلی می‌زند
و یاس دل پژمرده می‌شود
و شاهد تنهایی و غمم فقط مهتاب باشد
از اشک چه کاری ساخته است؟

نوشته شده در 6 / 8برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 

 
محبوب من
امشب چنان دلتنگ و ملولم
که هیچ کس جز تو آرام بخش دلم نیست
ولی کو بازهم نیستی کنارم
من امشب چنان تشنه ام
که هیچ چشمه ای جز تو
یارای سیراب کردنم را نیست
امشب چنان مشتاقم
که گرمای شوقم،
خورشید را خوار میدارد.
و امشب چنان آرزویت را دارم
که همه آروزها را در پای تو سر بریدهام
آری..............
محبوب بهتر از جانم
امشب چنانم که فقط تو میدانی.........
 
 
نوشته شده در 6 / 8برچسب:,ساعت توسط ابری| |

 

دلم برای آن که دوستم داشته باشی تنگ شده است
و برای آن که بگویی دوستم داری
امروز مدام به تو فکر کردم
و به تمام زمان هایی که با هم از همه چیز و همه کس  می بریدیم
و در خلسه عاشقانه فرو می رفتیم
دلم برای همه آن لحظات تنگ شده است
قطار زمان می گذرد
اما این مسافر تنها
در ایستگاه عشق جای مانده است
و به تو می اندیشد
تنها به تو
نوشته شده در 6 / 8برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت