به نام باران،آغاز گر تمامی لبخندهای رنگین کمان ؛ به نام قطره ای بی رنگ پر از درد ، فرو فرستاده ازنیام آسمان . به نام سردی شکوه ریزشی که با سلوک روبه سوی خاک سجده می کند . برای یک دل پر از غوغای سیاهی ، ابری با ابرها ، پرواز درآسمان بی پرنده غروبِ روزِ سردی ، غمی را در دل پروراندیم امیدآفتاب را گرچه گرمای تن یار بود، اما دیدگانم در تمنای آب بود آن دم . به درونی پر زِ عصیان و تباهی ، به حدود خط و مرز دل شکستن . در دل شبهای تارم با تو بودم . در دلم لرزان ه تردیدخندیدم که شاید مرده باشم که اینجا،در خوابِ غروب جان خود گرفتار ندیدن های بی پایان تو باشم .
برای باران ، یگانه عشق خاک در کویر گرم تن این مجنون زمینی .
برای باران ، صدای غرش رعد وقتی خشم را با گریستن بر سایه های گناه می شوید .
به یاد باران رویای هر دم من ، لحظه های با تو بودن . قلب پاکی در تپیدن ،
نفس پاکی کشیدن ؛ به درونی مملو از تاریکیُ درد، به درونی مملواز سیاهیِ غم
این منم دلدار تو، در بیپناهی پشت این دیوار غصه ، این منم در یاد تو .
سردی دستان من از مرگ نیست . از سردی قطره های بی رنگ بی اعتمادی یست .
از وجودی در قلب اندوه نشات گرفته . سردی دستان من در دمی از عشق
پس با من باش . فقط بامن باش وگوش بسپار به دلخواسته های درونم .........................
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |