امشب
کلبه باران

g2gf1rbdg58lrqwpn5.jpg

امشب تمام واژه هايم عطر تو را دارد...



امشب بهانه ات ميکنم براي نوشتن حرفهايي که ماههاست بذرش را پاشيده ام در خيالم...



امشب بهانه اي ميشوي براي عاشقانه هاي کوتاه و بلندم...تلخ و شيرينم...



ميخواهم اينبار به يمن قدمهاي مبارکت شيرين بنويسم..



ميخواهم بنويسم فرقي نميکند بدانيم عشق از کجا و از کداممان آغاز شد...



من از تو آغاز شدم...من با تو شاعرتر شدم...من با تو عاشق تر شدم...من با تو حواتر شدم...



تو کجا در من پيدا شده اي؟تو از کجاي سرنوشت پا به پايم شده اي؟



من از کجاي تقديرم به تو دل بسته بودم که سطر سطر کتاب زندگي ام را که ورق ميزنم



نگاه شيرينت در وجودم سرازير ميشود...



آشنايي من و تو نوري ست!آشنايي ما يک پنجره ست که باز ميشود رو به سمت خيالي



که اغوشت را بي تمنا در خود ميکشاند...



آشنايي ما سلامي دوباره ست به عشق...



فشردن دستهاي بي باوري ست که براي باور بهم رسيدن از برزخ گذشته اند...

 

و به بهشت اغوشي رسيده اند که بي منت به روي هم باز شده ست...



ميخواستم پرنده ي تقدير تو باشم...ميخواستم بال که باز ميکنم اسمان دلت جايي باشد



براي جولان هوسهاي عاشقانه ي دلم...



ميخواستم سبز باشم در باغچه ي دلت...



ميخواستم سرخ باشم و در رگهاي تنت جاري...



ميخواستم بهشت آغوشت در رويايي ترين شبهاي بهاري تنها بهانه ي بيداريم باشد...



مي ستايمت که :تمام زيبايي از توست...تمام زشتي از من



تمام ارامش از توست و تمام ناآرامي از من



صداي عشق از توست و صداي سکوت از من



روشنايي و نور از توست...سياهي و تاريکي از من..



اين تمام توست که وادارم ميکند به نوشتن...



پس مينويسم عشق من از آن عاشقان نيست عاشقانه هايش را جار بزند



از آن عشاق نيست که سپيده دم برايت از آسمان ستاره بچيند



از آن عشاق نيست که زير پنجره ي اتاقت اواز عاشقانه سر دهد..



از ان معدود فرشته هاییست ست که وقتي نميبيني اش انگار چيز بزرگي کم داري



چيزي قد دوست داشتن هايت که با کسي تکرار نميشود....



براي بار هزارم مينويسم:



ای عشق و آب و آيينه و باران و نفس...



اين خسته ي دل مرده ي خودخواه رو به عاشقي ميپذيري؟



نوشته شده در 21 / 4برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت