انتظار
کلبه باران

 

خدایا : من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری ، گمشده  را به مقصد برسان !!!

 

تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، در یک کلام ... محتاج توام !

 

پاییز بهانه است برگ از درخت سیر شده ،زمستان بهانه است ، برف از آسمان خسته شده

 

منظومه‌ای برابر چشمم گشوده شد ، گم بودم از نگاه تمام ستارگان ، تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم

 

شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق در عمق چشم‌های تو حبس ابد شدم

 

دیدم تو را در آینه و مثل آینه من هم دچار- از تو چه پنهان؟!

 

حسد شدم شاعر شدم همان که تو را خوب می‌سرود

 

مثل کسی که مثل خودش می شود در حیرتم چگونه؟ بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
 

اگر از عاشقی پرسی؟ بدان دلتنگ آن هستم ، بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل‌خستم
 

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم ،بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
 

اگر از همدلی پرسی بدان نازک‌دلی خستم ... اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم ...


 مي ترسم شبی به خاطره تبدیلی‌شوم!!! من هم شبی به خواب زمین روم

 

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم

 

اشک و آه وحسرتم و خواسته هام به خاطره تبدیل شود

 

شاید منم یک شب شبیه شاپرکی پریدم و ز خاک در آسمان به آیینه تبدیل شدم

 

تا هستم مرا درياب ، شايد فردا خيلي دير باشد!!!



نوشته شده در 10 / 5برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت