درانتظارتو
کلبه باران

من زیر باران ایستاده‌ام

و انتظار تو را می‌کشم.

 چتری روی سرم نیست

می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران

شماره کنم

تو قبل از پایان باران می‌رسی

یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟

مرا که ملالی نیست

حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

نه از بوی یاس باران‌خورده خسته می‌شوم

نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.

هروقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند

و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا

من تا آخرین فصل باران
 


منتظــــــــــــــــــــــــ ـــــــــرت مــــی ‌مـــــــــــــــــــــــــــانم



نوشته شده در 15 / 5برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت