قاصدک
کلبه باران

دیروز قاصدکی برروی صفحه شیشه ای ظاهر شد وچنین بانگ برآورد من مدتی نخواهم بود!!! فهمیدم این مقدمه هجران وفراق است .او که نمی داند وقتی قاصدی می فرستد از قاصدک بپرسد وقتی پیام منو رسوندی چی گفت؟ چی شد؟ هنوز زنده هست؟

با اینکه رنجور وبیماردر گوشه تختی در بیمارستان لم دادم بادیدن قاصدک لرزه بر اندام نحیفم می افتد وشب ، شب غم انگیزی می شودامشب غم فراق، چون ابرهای در هم پیچیده، آسمان دلم را فرا ‌گرفته است  و باران اشک، نمود دل طوفانی‏اش می‌شود. گویی که اشک می‌خواهد زنگارهای دل فراق کشیده را  با زلال خود شستشو دهد ولی عاجز است. وقتی صاعقه جدایی به رخ جان آدمی سیلی می‌زند و یاس دل پژمرده می‌شود و شاهد تنهایی و غمم فقط مهتاب باشد، از اشک چه کاری ساخته است؟

سخن از فراق است و دردیست فراق که دواپذیر نیست؛ گویی که بر انبار کاهی آتشی افکنده‌اند و دیگر از چند قطره آب چه کاری برآید؟ زانوی غم بغل می‌کنم و شب به نیمه می‌رسد اما قلب تسکین نمی‌یابد و فوران آتش غم از عمق اقیانوس روح تا قلب جریان می‌یابد و با اشک ازچشمه‌ی چشم‌ها بیرون می‌زند؛ گوش دار! بانگ وحشت‌زای بوف دل، در ویرانه‌های سینه می‌پیچید. دیگر جان خود به اشک بدل می‌شود و از چشمان فرو می‌ریزد تا التیامی بر آتش دل باشد. اما دریغ! دریغ و درد! شرنگ فراق بر جان عاشق تلخ تر از آن است که اشک درمانش کند.

از پنجره بیرون را می‌نگرم. آسمان نیز امشب شبنم‌های خود را بر روی شهر می‌ریزد و می‌خواهد که با صدای نرم و بارش لطیف خود  مرهمی باشد بر زخم‌های من. ولی آسمان نیز چون به دل عاشق زجر کشیده من می‌نگرد، ابرهایش تکه پاره می‌شود و اندک اندک رنگ سیاهی به خود می‌گیرد و در سیاهی شب گم می‌شود.

می‌دانم صبوری زیباست. آری می‌دانم. اما چگونه دل عاشق را به صبوری فراخوانم در حالی که چشمه‌های اشک از عمق قلبی آتش گرفته می‌جوشد و هستی‌ام را به بازی می‌گیرد؟

 Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/



نوشته شده در 8 / 12برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت