کلبه باران

یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته،

 یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی

هر جا که باشم و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی!

دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست

حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.

من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات،‌ کنار شعله ور شدن شمع وجودت

اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...

دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛

از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را،

جز دستهای مهربانت را، جز نگاه آرامت را

هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم

وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم

چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم

اما باز هم جای تو خالی است... .

شاید اگر جای تو بودم ؛ کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم

شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم

شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی،

تا بدانی که چقدر دوستت دارم... .

 عکس



نوشته شده در 18 / 12برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت