کلبه باران

وقتی که نیستی

بهار هم بهار نیست

و من باران را بهانه می کنم

تا زیر چتر صدای آن 

اشک های خود را پنهان سازم

 

 عقربه های ساعت دلم

بی خیال گذر لحظه ها

در گذشته ای دور در جا می زنند

و گردش روزگار را هم جدی نمی گیرند 

وقتی تو نیستی

قلبی پر تپش

روحی تشنه

و جانی خسته

بر دریچه چشمانم هجوم می آورند

و طوفانی از غم و اندوه و اشک نثار آن می کنند

و در این تلاطم بلاخیز فراق

و تنها صدای نام زیبای توست

که از دلی تنگ بر زبان خموش

جاری می شود

و آبی می شود بی رمق بر لهیب آتشی سوزان

آپلود



نوشته شده در 5 / 2برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت